کد مطلب:140572 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

بازگشت اهل بیت به مدینه طیبه
همینكه یزید پلید بر حسب ظاهر از كرده ی خود پشیمان گردید و از ملامت مردم ترسید جای آن ندید كه آل الله را در شام نگاهدارد پس مجلسی آراست اسیران آل محمد صلی الله علیه و آله را خواست و عذرخواهی نمود و به عوض مال و اموال ایشان كه در كربلا غارت كرده بودند مال و افزار و لباسهای فاخر به آنها بخشید.

ابومخنف در مقتل خود می نویسد قال الراوی فاعطاهم مالا كثیرا و اخلعت علی كل واحد منهن و زاد علیهم من الثیاب و الحلی و الاثاث به عوض ما اخذ منهن به غیر از مال و اموال و اسباب و اثاث و زیور به عوض آنچه از ایشان غارت كرده بودند داد و بعد فرمان داد شتران خوش رفتاری آوردند كجاوه ها و محملها حاضر نمودند پوششهای نیكو روپوش كجاوه ها نمودند رئیسی از رؤسا لشگر خویش را طلبید با پانصد نفر همراه ایشان كرده و گفت این مصیبت زدگان را به عزت و احترام به مدینه خیرالأنام برسانید مشهور آنست كه قائد و رئیس نعمان بن بشیر انصاری بود و صاحب كامل در كامل السقیفه می نویسد كه رئیس عمرو بن خالد قرشی بود حاصل آنكه یزید به نعمان سفارش بسیار درباره امام علیه السلام نمود كه باید این آقا را صحیحا با مخدرات محترمات به مدینه برسانی شب ایشان را راه ببر و روز آرام بگیر كه آفتاب صدمه به آنها نزند وقتی كه ایشان را فرود آوردی خود و تابعان در كناری منزل كنید كه مبادا چشم احدی از نامحرمان بر ایشان بیفتد كمال دقت را در حفظ و حراست ایشان بنما و نیز آنچه بگویند و بخواهند اطاعت و اجابت كن.

مرحوم مفید در ارشاد می نویسد:


چون یزید از تهیه و تدارك سفر اهل بیت رسالت فارغ گردید در اوان حركت زین العابدین علیه السلام را طلبید و با آنحضرت خلوت كرد اولا از عبیدالله بن زیاد بسیار بد گفت و لعنت نمود لعن الله ابن مرجانة والله لو انی صاحب ابیك ما سئلنی حضلة ابدا الا اعطیته ایاها یعنی خدا لعنت كند پسر مرجانه را بخدا سوگند اگر من بجای او بودم هر چه پدرت درخواست می كرد اجابت می كردم و مقاصدش را برمی آوردم و نمی گذاشتم حال پدرت به كشته شدن برسد و لدفعت الحتف عنه اما چه كنم خدا نخواست شد آنچه شد اكنون استدعا دارم كه هر فرمایشی داشته باشی فكاتبنی من المدینه از مدینه بمن بنویسی تا من حوائج تو را برآورم نعمان بن بشیر همراه شماست و سفارش بلیغ در حق شما كرده ام یزید حرف می زد امام زین العابدین علیه السلام می گریست.

باری همینكه كجاوه ها و محمل ها را بستند بانوان محترمه و اطفال آزرده در محمل ها نشستند و زنان قرشی كه خویشی داشتند و از نسوان كه دوستان خانواده ی رسالت بودند به بدرقه ی آل الله زنان سامیه باز بالای بامها به تماشا برآمدند بعضی گریان و بعضی خندان تا آنكه قافله از كنار خرابه ای كه منزل داشتند عبور كرد علیا مخدره زینب سر از محمل بیرون آورد و با چشم گریان فرمود ای زنان شامی من یك امانتی در این خرابه گذاشته ام جان شما و جان این امانت